شنبه 20 آبان 1391برچسب:, :: 9:38 :: نويسنده : زهرا
ز تشریفات اگر خواهی شود کم ز دل های جوانان پر کشد غم بیا تا دل به دست هم سپاریم و رسم دیگری اینجا بکاریم که ایران مهد عشق و مهد علم است که ایران در جهان شهره به حلم است قناعت، همدلی باشد نمایان نیابد هرگز اینجا عشق پایان ز تشریفات باید دور باشیم بیا با سادگی ها جور باشیم نگیریم ازدواج عاشقان سخت نگرداند کسی را پول خوشبخت بیا تا مهریه بالا نبندیم به آن اندک جهیزیه نخندیم چه سود از این همه سنگ و بهانه ز شغل و پول و هم ماشین و خانه ؟ که اینها جملگی یک امتیازند بدون همدلی کی چاره سازند؟ و باشد زندگی یک راه پر پیچ چو عشق و معرفت باشد مگو هیچ که عشق و معرفت ره می گشاید دو دل چون یک شودخوش می سراید خلاصه ای پدر، ای مادر خوب الا ایرانیان ناز و محبوب توقع هایتان را کم نمایید اگر خوشبختی فرزند خواهید شود با سادگی، دور از تجمل به یک قرآن و با یک شاخه گل جوانان را درون حجله جا داد به آنان عشق و امید و صفا داد که با سعی و تلاش و جهد و ک کند ماشین و پول و خانه رویش! خلاصه ای پدر ، ای مادر من! تو قفل خرج و تشریفات بشکن چو دیدی معرفت، ایمان و عشق است چو مهری بر دلی با عشق بنشست بگو آری ، مگو باید ببینم مگو باید که تشریفات چینم که هر جا من نمودم خواستگاری شد اشک از دیدگانم زود جاری سخن از عشق من کس نا شنودی ز بس که حرف پول و سکه بودی الهی جملگی پاینده باشید همیشه عشق را یابنده باشید! نظرات شما عزیزان:
|